۱۷ ام

پیامبر آرامش

برایم یک بغل نوازش داشت

و رنگ آبیِ تو ، صورتی تر بود.

معجزه لب هایت را وحی نکرده بودی

ای عشق ...

کمی بیشتر بمان.

دارم میخونم که برم امتحان بدم

یک ساعت دیگه !

دیشب تا دیروقت بیدار بودم تا گزارش کار رو تکمیل کردم.

الانه خوابم میاد و آمادگی امتحان رو ندارم.

چشمم میسوزه.

خدایا چرا آخه خط شخصیم پخش شد-_-

قشنگ معلومه بیحوصلم و پوکرفیس وار دارم تایپ میکنم

جزوه هم بستم.. 

پووووف! مدیرم الان پیام داد باید بیای

استرس میدن همش. اه!

امتحان رو گند زدم

حیف ...

اینم نتیجه یک فکر و هزار سودا

اینکه چشم انتظار کسی باشی که بویی از معرفت نبرده 

و اندازه خر حالیش نیست ( بلانسبت خر) ، حماقت مخضِ.

تمام.

پست قبلی رو تازه گذاشتم و خارج شدم از پنل مدیریت

اما بعد از چند دقیقه باز اومدم پنل مدیریت ، برای پست جدید

باز کردم و فقط نگاه میکنم و نمیدونم چی میخوام بگم.. چی میخوام 

بنویسم... فقط میدونم که حرف دارم.. میدونم که میخوام یه چیزی بگم

میدونم ... ولی نمیدونم چی میخوام بگم.. نمیدونم چی بنویسم...

دروغ چرا! دلم گرفته... سر خودم که دیگه نمیتونم کلاه بزارم.

اوه! چه شب بدی بود دیشب... تا صبح خوابم نبرد 

بعدشم سر کار تا الان... الانم باز خوابم نمیبره

سر درد ...

دلم میخواست جمکران بودم امروز و دیشب.دلم میخواست برای

خوشحالی امامم یه کاری میکردم... ولی هیچ کاری نکردم.

هر سال چقد مشتاق بودم تو جشن ها شرکت کنم. اما امسال ...

هیچ.

ببخش که فقط باعث رنجش شما میشم. ببخش که کاری برای

ظهورت نمیکنم و ببخش که دلیل تاخیرت منم هستم.

کمک کن معرفتی عنایت کن از منتظران و یارانت باشم

اللهم عجل لولیک الفرج

فیلم فروشنده رو نگاه کردم

اصلا عملکرد عماد در مخیله من نمیگنجه

چطور میشه متجاوز رو ول کرد بدون حتی شکایت ؟

مگه داریم ؟ مگه میشه؟

دیشب باوجود اینکه خوابم میومد اما با خواب مبارزه میکردم درست عین بچه های شیطون

وقتی هم خوابم برد خب مسلما مثل تمام این شب های اخیر خیلی بد خوابیدم

خواب شب هام از نخوابیدن بدتره ... همش کابوس و ساعت به ساعت بیدار شدنه.

دیر که میخوابم ، تا صبح هم ده بار بیدار میشم ... نخوابم خیلی بهتره . والا!

خیلی کار دارم .. اما نشستم به وب گردی ... چون نمیدونم از کجا شروع کنم... چیکار کنم ... دروغ چرا ! باز هم استرس دارم

اضطراب دارم

چقدر این روزها سخت میگذرن

چقدر پرتشویش

و چقدر حضور یکی کمه

کی تموم میشن این روزهای مظطرب

پست بیستم رسید.منتهی نمره و محتوی زیر صفر

هرچی بیشتر میگذره بیشتر از ادم ها بدم میاد. بیمعرفت و نامرد

دارم با طرف حرف میزنم با ابراز محبتش پوزخند میزنم فقط

با خودم میگم آره یکی تو راست میگی یکی پینوکیو

دیشب هراس در چشمانت موج میزد.

 لرزش لب هایت

لرزش دستانت

و ارتعاش لرزان صدایت

همچون طفلی که در بیابان رها شده

مستاصل و بیمناک 

مثل کوهنوردی که در حال سقوط از کوه به لبه پرتگاه چنگ میزند

بیقرار 

هراسان

....

همه یه مشت ادم دروغگو ان

هرکسی بهت گفت مهمی برام و صدتا نسبت بهت داد

بدون فقط لاف دوستی برداشته

از همه متنفرم